Skip to main content

دنیاتو نجات بده

دنیای مجازی رو فیس بوک (از سلسله نوشته های شهر مجازی)

همیشه دلم می خواست که یه سایت داشته باشم که بتونه تعداد زیادی کاربر رو در یه موضوع عجیب غریب دور هم جمع کنه. چند وقت پیش داشتم از فیس بوکم دیدن می کردم دیدم یکی ایده جالبی به کار برده.

یه مثال از یه کره ای:
سریال هیرو به تازگی خیلی مشهور شده و در اساس از ارتباط بین چند نفر از آدمها که از قابلیت های خاصی برخوردار هستند و همگی به دنبال نجات دنیا هستن شکل گرفته است. این دوستمون که یه کره ایه ایده سریال هیرو و اسمشو به عاریت گرفته و به هرکی که تو شبکه اون عضو باشن یه توانایی می ده. افراد با جمع کردن و اضافه کردن اعضا جدید به شبکه از توانایی های بیشتر برخوردار می شن. و در عین حال احتمالا از این توانایی ها در ارتباط با همدیگر استفاده کنن.
ایده جالبی بود همه چی قشنگ و خوب بود اما تو فغروم های اون اگه می دیدی بزرگترین مشکلش این بود که هدف غایی نداشت. و افرادی که وارد بازی میشدن به سمت یک هدف هل داده نمیشدن و همگی بعد از تلاش های اولیه و وقتی به یک استمرار می رسیدند انگیزه ای برای حرکت نداشتن. اگه نرم افزار ایشون اینقدر خوب کار نمی کرد فکر نمی کنم می تونست اینقدر مشتری پیدا کنه.

فیس بوک:
فیس بوک به نظرم داره غوغا میکنه. شاید اگه قبلا ارکات رو ندیده بودم و یا با یاهو 360، مای اسپس، قزاق و امثال اون آشنا نبودم این سایت مکنو به سمت خودش حجلاب نمی کرد. شاید ایده ساده بودن رو از گوگل گرفته و کمی هم با سلیقه تر وب سایت خوبی رو ساخته. مدیرش یه فرانسوی ایرانی تباره. شاید یکی دیگه از انگیزه هایی که منو به سمتش جلب کرده همین باشه شاید هم قیمت های کلان چند 10 میلیاردی که صاحب این شبکه به میکروسافت، گوگل و یاهو در پاسخ به پیشنهادشون ارائه کرده بود یکی دیگه از این موارد بود. به هر صورت مهم ترین چیزی که فیس بوک داره اینه که اجازه می ده کاربراش برای خودشون به کمک تگ نویسی خاص خود فیس بوک بتونن اپلیکیشن هایی مانند هیرو بسازن و به کمک سرورها و سخت افزارها، و از همه مهمتر کاربران فیس بوک اونو رشد داده و شبکه اشونو توسعه بدن. فکر میکنم محیط خوبی برای اجرای ایده من باشه.

ایده:

فکر می کنم با کمک و جلب کاربران فیس بوک به توسعه یک شبکه با هدف نجات دنیا می شه به ایجاد یک شبکه اقدام کرد. مواردی که لازمه اول یه ایده که بشه از ش یه سناریو اینتراکتیو درآورد بعد باید بشه به کمک ابزار فیس بوک نرم افزارشو شاخت و تازه بعد از اون باید با تیلیغات کاربران رو دور هم جمع کرده و بهشون سرویس های آموزشی و غیره داد. کار تازه از این جا شروع می شه و باید اوئنقدر ابتکار و خلاقیت داشت که با ارائه ایده هایی که انگیزه به حرکت بده اعضا رو یواش یواش به فعالیت و توسعه شبکه واداره. یعنی باید یه ابزار مدیریت پوینت (مثل پول مجازی) هم داشت که به کمک اون بشه خدمات مورد نیاز شبکه رو بین خود اعضا ارزیابی و به اشتراک گذاشت. همچنین به نظر می رسه باید ارتباطی بین وقایع خارجی و داخل برقرار کرد. یعنی باید با تطبیق وقایع خارجی و واقعی که دوربرمون داره اتفاق می افته و اونم در حد بین الملل برای همه افراد جالبه محیطی ایجاد کرد که لازم نباشه هزینه زیادی برای معرفی شخصیتهای درون شبکه بکنی.

فکر میکنم نجات دنبا یکی از قدیمی ترین و کلیشه ای ترین شعارهای سریالها و شبکه های دنیاست که همیشه مشتری های خودشو داره. پس باید یه شبکه بسازیم که دنیا رو نجات بده. بهتره که کمی تخصصی ترش کنیم دنیای تورو نجات بده چون هرکی دنیارو از ه دید می بینه و من نرجیح می دم هرکی واسه دنیای خودش تلاش کنه.برآیندش نزدیک تر به دنیای واقعی.

خوب چه چیزی دنیای امروز رو تهدید میکنه که می تونه جذاب باشه؟

فضای سبز؟ نهنگهای تو دریا؟ شهابی که می تونه به زمین بخوره؟ حمله بیگانه ها؟ جنگ بین کشورها؟...
فکر میکنم باید با یه بهونه شروع کرد و یه سازمان به اعضا داد که همگی درون این سازمنان به فعالیت های مطابق با میل خودشون بپردازند و خود بخود می شه ایده های اینم چنینی رو هم واردش کرد. برای شروع یه تیک می دیم برای جلوگیری از جنگ جهانی سوم که به تازگی چند باز از دهان روسای جمهور آمریکا و روسیه بیرون زده و کلی تبلیغات روش داره انجام می شه استفاده کرد.

یعنی ایران داره به برنامه اتمی رو جلو میبره و آمریکا و اسراییل بهش گیر دادن که برنامه شما نظامیه و از طرف دیگه روسیه و چین از این برنامه حمایت میکنن چون می تونن به بهونه هدایت ایران از آمریکا و غرب پوئن بگیرن. کشورهای عربی به شدت از واقعه نطامی تو خلیج نگران هستند و اروپا داره تمام تلاش خودشو میکنه تا با رایزنی بتونه یه صلح آمیز بودن برنامه های ایران پی ببره چند تا کشور طرف ایران رو گرفتن مثل کره شمالی، نیکاراگوئه، .شیلی و کوبا که یه جورهایی خودشونو با انقلابیون ایرانی برادر خونده می دونن و چند تا کشور هم به خاطر همراهی با آمریکا با ایران بد شدن مثل هند که بی خیال پروژه لوله نفت بین ایران و هند می شه یا امارات که شروع به تحریم مالی ایرانی ها میکنه. ایران همسایه های زیادی مثل پاکستان، آذربایجان، ترکمنستان، افغانستان، ارمنستان، ترکیه، عراق هم داره که در صورت جنگ صدمه خواهند دید و به نوعی اونها هم خودشونو در این جنگ سهیم می بینند و دوستانی مثل سوریه، لبنان و بوسنی که ایران بهشون در مواقع خاص کمک کرده و انتظار داره و یا کشورهایی که منافع مستقیم اقتصادی تو ایران دارن مثل آفریقای جنوبی، می بینیم می شه خیل عظیمی از دنبا رو مستقیما درگیر این ماجرا کرد و از همه مهمتر خودمون نشستیم وسط این ماجرا و خبرهای دنیا رو زود تر از همه می شنویم.

ایده بدی نیست. من دوست داشتم هم به قدر کافی بزرگه که همه رو درگیر کنه و هم هیجان خوبی داره و هم می شه توش هزاران سناریوی کوچیک دیگه از اقتصادی گرفته تا عشقی پیاده کرد.

سناریو:

مرحله اول:
تو فیس بوک بعد از اضافه کردن برنامه نجات دنیات یه نقشه دنیا باز می شه که می تونی کشور خودتو توش انتخاب کنی. احتمالا باید انتخاب کشور می بایست مبتنی بر شرایطی ازقبیل تطابق با نام کشور انتتخابی تو فیس بوک داشته باشه.

جدا از کشور های موجود در دنیا سازمانهای بین المکللی هم می تونن عضو داشته باشن و به مواردی مانند سازمان ملل، سازمانهای هسته ای، سازمان تجارت بین الملل و...

مرحله دوم:
انتخاب پوزیشن ها و توانایی هایی که هر پوزیشن به یک کاربر میده. مثلا نامه نگاری از طرف یک پرزیدنت یا سفیر با پرزدینت دیگه ممکنه اما نمیشه یه مدیر یه سازمان خدماتی مثل شهرداری با پرزدینت ارتباط برقرار کنه اما م یتونه اعلام خواهر خواندگی کنه.
چه کسانی می تونن به پوزیشن ها دست پیدا کنن معمولا دو شرط رو باید بتونن کاور کنن:

1- به امتیاز مورد نظر دست پیدا کرده باشند و اگریمنت شبکه رو پذیرفته باشند..
2- در انتخابات برنده شده باشند و یا مدیر بالا سری ایشون رو پذیرفته باشه. باید سعی بشه همه این اتفاقات با موارد خارجی منطبق باشه و مسئولیت این تطبیق به عهده مدیر بخش خودش باشه.

مرحله سوم:
راه اندازی، مدیریت و سایتیه که بتونه منبع اصلی انتقال اطلاعات باشه و بتونه مواضع رسمی کشور ها و نهاد ها رو ارائه کنه. در حقیقت ارگان هر کشو یا سازمان.

مرحله چهارم:
ارتباط بین دنیای واقعی و خارجی ... خبرهای بیرون می تونن به عنوان یه سری از ورودی های بین تعاملات کشورها استفاده بشه و به اونها به عنوان مواشع اصلی اون دولت نگاه کرد. البته تایید واقعی بودن خبر، زمان اعتبار خبر و موارد مشابه می تونن در ورود یک خبر به مستندات رسمی دخیل باشند.

مرحله پنجم :
درخواست سرویسهای اضافی جهت ارتباط با کشورهای دیگر که خود اولا نیاز به امتیاز دارد که مدیریت شبکه از هزینه کرد و صرف وقت برای تولید آن سرویس مطمئن شود. و هر درخواستی باید طبق موازین هر کشور یا سازمان بوده و ا زنظر معاملاتی برای شبکه منقرون به صرفه باشد و یا خود همان کشور به تولید آن اقدام نموده و به هزینه کمتری آن را به مدیریت شبکه جهت ارائه به کشور خاص و یا همه کشور ها ارائه می کند.

مرحله ششم:
ارتباطات بین کشورها و سازمانها همگی در راستای حل مشکل هسته ای ایران متمرکز شده و در آینده به موارد دیگر تعمیم پیدا خواهد کرد. در این مرحله قوانین و مدیریت شبکه در نقش شیطان تلاش خواهد کرد تا شرایط را به قسمی فراهم کند که دنیا به سمت یک رویارویی هسته ای پیش برود و در آن رویارویی همه کشور ها و سازمانها خسارت خواهند دید و دنیا از بین خواهد رفت.قدرت اعضا کاسته خواهد شد و شاید دنیای نویی شکل بگیرد. اما هدف اعضا باید این باشد که برای جلوگیری از کاهش توانمندیها و مالکیت ها با رایزنی ها؛ نامه نگاریها، پخش اخبار،حتی شده رویارویی مستقیم با یک کشور جلوی آین رویارویی بزرگ هسته ای را بگیرند و یا به آن سمت و سویی بدهند که خودشان کمتر ضرر کنند ویا بعد از آن امکان زنده ماندن را داشته باشند. دراین راستا هر چقدر سمت بزرگتری داشته باشند امکان تاثیر بیشتری را خواهند داشت.

اجرا:
در نهایت این شبکه خود به گسترش خود مطابق با یک سری قوانین که توسط خود افراد چیده خواهد شد خواهد پرداخت و همیشه مدیریت شبکه درحد وتوکننده حضور خواهد داشت.

خوب من ایده شو دادم حالا نوبت یه احمقه که بیاد سرمایه لازم رو برای این کار تهیه کنه، یه آدم خیالاتی مثل من که بیاد بیزنس پلان کار رو طراحی کنه و بعد یه عشق نرم افزار که بتونه یوزکیس ها و نمودارهای کلاس این نرم افزار و طراحی کنه و در نهایت یه مشت بیکار که بشینن این نرم افزار ور بنویسن و بیکار تر از اینها اونهایی که بیاد این کشور ها رو بچرخونن.

نگران نباشین دنیا پر از این جور خل و چل هاست، باور نمیکنین یکیش من.

موشه
نمی دونم چندمه خود بلاگ می زنه

Comments

Popular posts from this blog

اکانت 512 داتک رو می خوام پس بدم جاش 256 پارس آنلاین بگیرم

امروز نغمه یه خاطره از آریشگاهی که رفته بود تعریف کرد اینجوری گفت: آرایشگر اول: دیدی بچه گی های بن رو از اولشم پدر سوخته بود. حیوونکی تیر خورد آرایشگر دوم: اره دیدم من از اول هم ازش خوشم نمی اومد همه که مایکل نمی شن آدم عاشقش بشه آرایشگر اول: نه بابا مایکل خیلی جوجه است، من تونی رو دوست دارم البته نقش قبلیشو الان از قیافه باریشش خوشم نمی آد. آرایشگر دوم: تونی بد نیست اما جک باور خیلی مرد تره آرایشگر سوم: شما هم خودتونو کشتید با این سریالهای آبکی خارجی هیچکدومش جومونگ نمی شن آدم احساسو تو صورتش می بینه آرایشگر دوم: بابا بیخیال تو چقدر جوادی تونی رو با جومونگ مقایسه میکنی آرایشگر سوم: می دونم شما گشنه مرده ها سریال 24 و لاست و پریزن بریک هستین اما هنوزم می گم جومونگ با حال تره. شده خودتون یه قسمتشو از دست بدین. مثل اینه که، این من بودم که دیشب قرار دوست پسرمو برای دیدن سریال جومونگ کنسل کردم. بقول خارجی ها بلا بلا بلا ... می خواستم بگم ایرانی هرچی نداشته باشن به برکت این بی کپی رایتی تمام سریال هی معروف دنیا رو شیش تا شیش تا باهم دیدن. اونم چقدر به روز. من آخرین قسمت لاست رو چند روز پیش ...

سرگذشت گوتی گوتی، ققنوس استرالیایی

از روزی که خورشید تابیدن رو شروع کرد و اولین باری که ماه شب رو روشنایی بخشید، قصه تاریکی ها آهسته آهسته به فراموشی سپرده شد. گوتی گوتی هیچ وقت فراموش نمی کرد که دنیای تاریک چقدر دلخراش و افسرده بود. حتی او که سر منشاء تمام خوبی ها و خوشی ها بود از تنهایی غمگین بود. به جز تاریکی چیزی ندیده بود و حس نکرده بود. قرنها و شایدم هزاره ها با خودش صحبت می کرد اما هیچ وقت نتونسته بود به اون دور ترها که دنیای روشنی هاست سفر کنه. حتی نمی تونست حدس بزنه نور چیه و روشنی یعنی چی! رنگ چیه و چه فرقی بین دور و دور تر وجود داره. اما می دونست و می خواست که خونه اشو، جایی که بهش تعلق داره رو،  به جز توپهای گردی که برای حس بهترخودش با تصاویر رشته کوههای سربه فلک کشیده نقش زده بود رو با چیز دیگه ای آذین کنه. چیزی که با دیدنش وجودش سرشار از عشق و لذت بشه و دلش رو پرکنه. تصمیم گرفت چیزی بسازه که با داشته هاش فرق کنه. اول مقدس ترین فضای موجود تو این گیتی رو انتخاب کرد و بعد سر منشا تمام نورهای دنیا رو توش کاشت. دلش چیزی می خواست که از تاریکی هزاران برابر بهتر باشه. اما روشنایی بیش از حد ا...

مژگان خواهری که زود رفت اما یادش موندگار شد

صبح که از خواب پاشدم، قبل از این که لیوان رو بذارم تو این نسپرسو های تقلبی قهوه درست کن  و با التماس یه قهوه آبکی بگیرم، یه نگاهی به آسمون کردم. نارنجی بود. هرچند نارنجی رنگ مورد علاقه من بود اما این بار مثل این که واقعا دنیا داشت غم گریه می گرد. آتیش سوزیهای اطراف سیدنی اونقدر به شهر نزدیک شده بودن که دودش رنگ آسمون رو عوض کرده بود . داشتم به این فکر می ک ردم که امروز وقتشه استاتوسمو (status) تو فیس بوک عوض کنم. دقیقا یادم نمیاد کی، اما نوشته بودم من نارنجی هستم و هیچ وقت احساس نکردم که لازمه تغییرش بدم. شاید به خاطر این که هنوز نارنجی رو دوست داشتم و یا این که خودم سخت تغییر می کنم ! قهوه رو برداشتم و رفتم طبق عادت نشستم پشت میزم و کامپیوترمو روشن کردم، اما شروع کردم به چک کردن ایمیل هام تو موبایل! زود بود نغمه بهم زنگ بزنه، اما خودش بود. تو دلم گفتم شاید چیزی یادش رفته بگه. اما صداش نگران بود و گفت به افشین پسرخاله ات زنگ بزن مثل این که برای مژگان، پدرام و بچه ها اتفاقی افتاده . چند دقیقه بعد داشتم تو اینترنت عکس هواپیمای تیکه تیکه شده بوئینگ ۷۵...