چقدر دنیای رنگها حرف واسه گفتن دارن! اما ما به همین راحتی و با یه نگاه ساده ازشون می گذریم.
گوش کن:
رنگ سبز زمینی بود و آرزوهایش تمامی نداشت.
رنگ آبی دریایی بود، آسمونی بود. او بی انتها بود همچون مهر مادر.
رنگ قرمز امید بود و هر روز طلوع می کرد تا منحنی هستی را قلم زند.
زرد هر بار پیک خاموشی بود و فریاد می زد بیا تا دوباره ببینمت قبل از این که به خوابی دوباره فرو روی!
خاکستری صدای جرینگ سکه ها بود و حرص داشته و نداشته ها!
بنفش نشان غربت و حس عجیب دوری بود.
صورتی رنگ شور و بود شر و هیچ چیزو با هیچ کس تقسیم نمی کرد. خودش بود خودخواهی هاش!
نارنجی غصه هاشو نقاشی می کرد. گم شده بود، تنهابود و غمگین.
یشمی پیر گناه بود و همیشه در دوردستها پنهان شده بود.
نیلی رنگ قصه ها بود و خاطره ها! هیچ وقت نبود به جز تو قصه های مادربزرگ!
سفید بودن را ترسیم می کرد،
و سیاه به یادش رویای بودن را نقش می زد.
می دونم مثل همیشه نشنیده، فراموش کردی!
Comments
Post a Comment