دیشب خواب دیدم که صبح که از خواب پاشدم یه چند دقیقه ای دارم به این فکر کنم که کدومش درسته؟ دیروز دوتا از دوستام می گفتن که به موسوی رای نداده بودن و احتمال تقلب رو کم می دونن. یکیشون به رضایی رای داده بود و یکی دیگه اشون به احمدی نژاد. حالا که یکم آب ها از آسیاب افتاده و اون جو گرفتگی خیابونی که از خاصیت همه ما ایرانی هاست از سرمون افتاده می شه یکم راحت تر به قضیه نگاه کرد، تحلیل کرد و عمل کرد.
اما صبح که تو تخت خواب داشتم غلط می زدم و قیافه اون دختر بدبخت رو بیاد آوردم احساس کردم که گناهکارم و من هم تو کشته شدن اون بدبخت مقصر بودم حتی اگر تا امروز برای یک بار هم که شده به خیابون نرفتم. اما داشتم فکر می کردم خیابون ریختن و تظاهرات راه انداخت که مهم نیست مهم اینه که جوری فکر نکنیم که تاثیر فکرمون تو عملمون جوی بسازه که بعدش تو همون جو گیر کنیم.
فکر میکنم داریم اشتباه می ریم جلو ... از کسی مثل رفسنجانی که دیروز برامون قانون نوشت انتظار داریم قانون رو پاک کنه و از موسوی که 20 ساله حرف نزده انتظار داریم داد بزنه. از کروبی انتظار داریم که شیخی باشه که برامون آزادی بیاره. از دختری که از سر بی کاری و تفریح می ره تو خیابون انتظار داریم انقلاب کنه. خوب نتیجه اش همین می شه که دیدین. رگه های قرمز خونی که از دماغ و دهن و چشمهای اون ندای بیچاره می زنه بیرون.
نه رفسنجانی می تونه مجلس خبرگان رو با خودش همراه کنه و نه موسوی می تونه یه ملت یکپارچه رو مثل انقلاب 57 بریزه بیرون و نه کروبی می تونه حتی یه مسجد برای ختم ندا دست و پا کنه، حتی شده با رایزنی و استفاده از اون همه رفیق رفقایی که دورو بر خودش داره. نه مردممون دل شیر دارن که برن تو شکمه لبنانی های سیاه پوش و به راحتی با جمعا 50 تا موتورسوار سفید پوش تظاهرات مثلا میلیونیشون تبدیل می شه به فیلم اخراجی ها.
دوست ندارم از رختخواب پاشم ببینم اینترنتم کار نمی کنه و حتی اونقدر نا امیدم که یه زنگ به این شرکت لعنتی نزدم ببینم چرا ماهی 80 هزار تومان واسه چیزی که نمی ده می گیره. دوست ندارم ببینم که دیگه نمی تونم با مامان خوشو بش کن چرا که یاهو رو فیلتر کردن و دیگه نمی شه با اون ور دنیا گپ زد. دوست ندارم ببینم زنم از سر کار که بر می گرده عصبیه و می گه همون یه دفعه بستون نبود که دوباره ریختین تو خیابونها... و هزار تا چیز دیگه که حتی حال نوشتنشو ندارم. چون که من برعکس همه این جوونها که می رن تو خیابونها تا هیجانشونو خالی کنن کلی غم تو دلم نشسته که نمی آد بیرون.
موشه غمگین که هنوز تو خوابه
امروز
Comments
Post a Comment