در متن زیر به توضیح چند نظریه از دوستان و آشنایان می پردازم که به روشن سازی دلایل رفتارهای چند سناریوی موازی و در جریان کمک می کند. ابتدا به تشریح نظریه مادر این سناریو ها می پردازم.
نظریه تقابل حلقه های قدرت
نظریه تقابل حلقه های قدرت
مملکت ما در سال 1357 انقلاب کرد و عده ای دور هم جمع شدن و یه مردی معروف به امام رهبریشونو به عهده گرفت و به کمک مردم کارهای بزرگی کرد. رژیم وقت رو فراری داد نظام جدیدی رو پایه ریزی کرد، با بهره گیری از رفراندوم تعریف بنیان های راه اندازی یک دولت متفاوت را شکل داد، قانون اساسی جدید را نوشت و بازنویسی کرد و .... مدیران نظامی، اجرایی، سیاسی فرهنگی از یک سو و حامیان ایشون از سوی دیگر به تدریج و با بهره گیری از امکانات موجود به ثروت و توانهای موضوعی خود افزودند به پشتوانه این مرد بزرگ به تدریج قدرت گرفتن و به حلقه زدن به دور ایشون گروهی را شکل دادند که امروز از آنها به عنوان حلقه قدرت اول یاد می کنند. این گروه خود از جناح های راست و چپ و احزاب واقعی و نمایشی تشکیل شده بود و گروهی خودی و بیخودی را نوع دیگری از مرز بندی می شناختند. جنگ نیز به استحکام و ساطمان این گروه کمک بیشتری میکند و به بهانه آن تمامی دشمنان پاکسازی شده و گروه های منتظر سیاسی یا متلاشی می شوند و یا بکل به زیرزمینهای بسیار دور تبعید می شوند. پس از سالها حکومت نوبت به خداحافظی این بزرگمرد ایران می رسد و رحلت ایشون به یکی از تعطیلات رسمی ایران تبدیل می شود و حلقه قدرت اول ارثیه ایشان برای ایرانیان به امانت می ماند.
فرمانده بزرگ می رود و متاسفانه هیچ یک از بزرگان نظام در قد و قواره های ایشون برای حکومت نبودند و هر کسی در حوزه ای متخصص و در حوزه های مختلف دیگر مقبولیت لازم را نداشت ولیعهد هم به دلیل عدم کفایت در حفظ عدالت به بازداشت چند ساله خانگی محکوم شده بود. به هر صورت توافق های سیاسی مورد نیاز در حلقه اول قدرت انجام شده و مرد دیگری که بعدها بین طرفدارانش به آقا معروف شد مسئولیت رهبری رو به عهده می گیرد. روحانیون تراز اول التزام خود را اعلام میکنند اما عدم اعتقاد اساسی منجر به عدم حمایت های لازم از این رهبر می گردد تا آنجا که وی به عنوان پدر روحانی ملت به آشتی دادن گروه های مختلف مشغول شده و کم کم فراموش می شود که یک رهبر می تواند چه قدرتهای سیاسی و نظامی داشته باشد. نیاز به یک قدرت واقعی در جهت مدیریت کشوری پهناور با مردمی متفاوت از همه جا منجر به تشکیل حلقه دومی از قدرت می شود که هم از ته دل به رهبر جدید اعتقاد داشته باشند و هم رهبر به وفاداری آنها اعتماد داشته باشد.
حلقه اول قدرت مسایل داخلی خود را رو به افزایش می بیند و سرگرم حل و فصل آن می شود و خواسته و یا ناخواسته مجبور به تحمل افزایش قدرت حلقه دوم می شود و در پاره از موارد حتی از آن حمایت میکند. تصور جدایی این حلقه را از خود عملی نمی دید و به حلقه دوم همانند فرزند شلوغ خود می نگریست که پاره ای از مواقع خواسته های برای خود دارد. رهبری ارشد، مدیریت های نظامی، مجلس و ساختارهای قانون گذاری، مدیریت اجرایی شهرها و شوراهای مشورتی، نهادهای نظارتی انتخاباتها و مسئولیت ها و در نهایت ریاست جمهوری و مدیریت اجرایی کشور همه به حلقه دوم تحویل شد در تقابل حقوق بازنشستگیی زحمات سالیان طولانی به حلقه قدرت اول تخصیص یافت. و هر دو حلقه خوش و خرم می زیستند و ماشین نطام هر چند در مسیر خود با پستی و بلندب هایی روبرو می شد اما با سرعت قابل قبولی به جلو می رفت. اما گذر زمان به اشتهای حلقه دوم افزوده و ثروت و قدرت در این گروه به آرامی و به دور از هر گونه هیاهو به قدری انباشته شد که سهم خود را بیش از منابع تخصیص یافته دید.
"این نقطه روز بیست و دوم خرداد 88 یعنی پریروز بود."
نظریه های متفاوتی وجود دارد که ادامه داستان را یک حرکت چهارگانه موازی بر اساس چهار سناریو اصلی زیر می بیند.
سناریوی حذف حلقه قدرت اول و رسیدن به حکومت اسلامی
فرمانده بزرگ می رود و متاسفانه هیچ یک از بزرگان نظام در قد و قواره های ایشون برای حکومت نبودند و هر کسی در حوزه ای متخصص و در حوزه های مختلف دیگر مقبولیت لازم را نداشت ولیعهد هم به دلیل عدم کفایت در حفظ عدالت به بازداشت چند ساله خانگی محکوم شده بود. به هر صورت توافق های سیاسی مورد نیاز در حلقه اول قدرت انجام شده و مرد دیگری که بعدها بین طرفدارانش به آقا معروف شد مسئولیت رهبری رو به عهده می گیرد. روحانیون تراز اول التزام خود را اعلام میکنند اما عدم اعتقاد اساسی منجر به عدم حمایت های لازم از این رهبر می گردد تا آنجا که وی به عنوان پدر روحانی ملت به آشتی دادن گروه های مختلف مشغول شده و کم کم فراموش می شود که یک رهبر می تواند چه قدرتهای سیاسی و نظامی داشته باشد. نیاز به یک قدرت واقعی در جهت مدیریت کشوری پهناور با مردمی متفاوت از همه جا منجر به تشکیل حلقه دومی از قدرت می شود که هم از ته دل به رهبر جدید اعتقاد داشته باشند و هم رهبر به وفاداری آنها اعتماد داشته باشد.
حلقه اول قدرت مسایل داخلی خود را رو به افزایش می بیند و سرگرم حل و فصل آن می شود و خواسته و یا ناخواسته مجبور به تحمل افزایش قدرت حلقه دوم می شود و در پاره از موارد حتی از آن حمایت میکند. تصور جدایی این حلقه را از خود عملی نمی دید و به حلقه دوم همانند فرزند شلوغ خود می نگریست که پاره ای از مواقع خواسته های برای خود دارد. رهبری ارشد، مدیریت های نظامی، مجلس و ساختارهای قانون گذاری، مدیریت اجرایی شهرها و شوراهای مشورتی، نهادهای نظارتی انتخاباتها و مسئولیت ها و در نهایت ریاست جمهوری و مدیریت اجرایی کشور همه به حلقه دوم تحویل شد در تقابل حقوق بازنشستگیی زحمات سالیان طولانی به حلقه قدرت اول تخصیص یافت. و هر دو حلقه خوش و خرم می زیستند و ماشین نطام هر چند در مسیر خود با پستی و بلندب هایی روبرو می شد اما با سرعت قابل قبولی به جلو می رفت. اما گذر زمان به اشتهای حلقه دوم افزوده و ثروت و قدرت در این گروه به آرامی و به دور از هر گونه هیاهو به قدری انباشته شد که سهم خود را بیش از منابع تخصیص یافته دید.
"این نقطه روز بیست و دوم خرداد 88 یعنی پریروز بود."
نظریه های متفاوتی وجود دارد که ادامه داستان را یک حرکت چهارگانه موازی بر اساس چهار سناریو اصلی زیر می بیند.
سناریوی حذف حلقه قدرت اول و رسیدن به حکومت اسلامی
اشتهای ثروت بیشتر، تجمیع قدرت و سالها کینه فرزندخوانده بودن حلقه قدرت دوم را تصمیم به حذف کامل حلقه پیر انداخت. این حلقه خود باور کرده بود که تعداد حامیانش قابل توجه بوده و با کمی دستکاری مصلحت آمیز همانند انتخابات قبل قادر به بدست آوردن صندلی ریاست جمهوری در کاخ سفید ایران خواهد بود. برخلاف انتظار مناظرات تلویزیونی و رقابت های سیاسی که نسبت به همیشه در فضای باز تری انجام شده بود موج عظیمی از مردم را به پای صندوق های رای کشاند و معادلات پیش بینی شده را تغییر داد. تعداد آرای شمارش شده در چند ساعت اول نشان از فروپاشی این تصور و پیروزی شدید رقیب بود. لذا حلقه دوم بدون رعایت هر گونه ظریف کاری در فرآیند تغییر آرا تصمیم به کودتای نرم نمود و یکی از رهبران اجرایی خود را که از فرزندان فرمانده اصلی بود همراه با چند تن از فرماندهان نظامی به اتاق تجمیع آرا فرستاده و لیست جدیدی از آرای شمارش شده را به وزارت کشور وقت تحمیل کرده و با تغییر آن در سطح بالا تصمیم به تثبیت پیروزی نماینده خود گرفت. متاسفانه کنترل اجرای سناریو در این نقطه از دست مجریان خارج شده و مجبور به تغییر شدند. چند روزی شلوغی مخالفان و اعتراضات مدنی آنها مانند راهپیمایی های چند میلیونی تحمل شد تا رهبر در نماز جمعه با لحنی متفاوت و دور از انتظار مخالفان بر انتخابات برای بار دوم صحه گذاشت و با حمایت قدرت مند از کاندید خود معترضان را تهدید به فشار بیشتر نمود. انتظار می رفت گروهی از مردم به خاطر احترام به رهبری و گروه دیگر از ترس تجمع ها و اعتراض های خود را پایان ببخشند. اما فردای آن روز مردم به خیابانها ریختند و درگیریهای مصلحانه آغاز شد. و کاندید معترض هم در جمع حاضر شد و به ادامه اعتراض مدنی بدون خشونت و در صورت ادامه بازداشتها به اعتصابات گشترده اصرار کرد و خود را آماده شهادت تا انتهای راه خواند.
گپ بین پدر و پسر همیشه منجر به اختلاف سلیقه بین آنهاست اما در اکثر مواقع این همزیستی مسالمت آمیز ادامه پیدا میکند هر چند که ممکن است پدر آنچنان پیر و فرتوت شود که یارای مقابله بدنی با فرزند خود را نداشته باشد اما این قضاوت درستی نیست که بگوییم پسر می تواند پدر را ضربه فنی کند. تجربه، روابط، تکنیک، دانش، محبوبیت و گزینه های بسیاری لازم است تا بتوان پدر پیر را در معرکه به خاک نشاند.
سناریوی انتقام و تنبیه فرزند ناخلف
آقای هاشمی سالها پیش سعی کرد اخلاق سیاسی را در ایران گسترش دهد. آن روزی که می شد وی را ریس جمهور مادام العمر ایران خواند وی شخصا با این موضوع مخالفت کرد و بسیار سیاستمدارانه حکومت را تحویل ریس جمهور بعدی داد. وی بعد از آن بارها در انتخابات مختلف شرکت کرد و شکست ها و پیروزی های مختلفی را در پرونده خود جمع کرد. تا اینکه در انتخابات قبلی که خود یکی از کاندیدهای اصلی بود مورد تهاجمی قرار گرفت که تا آن موقع در انتخاباتهای قبلی دیده نشده بود. گفته ها حاکی از تقلب در انتخابات بود که با اعتراض کاندیدهایی مانند معین، کروبی و رفسنجانی روبرو شد. اما پاسخ عموم گذشت از آن در راستای حفظ منافع نظام بود تا آنجایی که هاشمی به خداوند پناه برد و کروبی قول داد تا در انتخابات بعدی شب تا صبح بیدار بماند. اما در انتخابات جاری جریان متفاوت بود و با وجود آنکه هاشمی رفسنجانی در انتخابات کاندید نبود مورد تعرض بشیار شدید و علنی ریس جمهور وقت و کاندید برنده شد. دیدگاههای این کاندید نشان از افزایش آرا برای وی به دلیل افشاگری های انجام شده بر علیه رفسنجانی می داد.
اما اگر به عقب تر برگردیم و کمی با دقت بیشتر به اتفاقات بنگریم سر نخ هایی از یک ساختار سازمان یافته مبارزاتی را می توانیم مشاهده کنیم.جلسه با بیش از 600 نطامی سپاهی،روشنگری در حذف 16 افسر ارشد سپاه توسط نظام، بسیج روحانیون قم در راستای ممانعت از تایید مراجع بزرگ از ریس جمهور جدید توسط رفسنجانی نقش وی را از همیشه روشن تر می کند. هر چند تا این لحظه که این خطوط نگارش می شود ایشان هیچ گونه بیانیه رسمی و غیر رسمی نداده است.نقش های مختلفی ماموریتهایی را به عهده گرفته اند که از مهم ترین آنها می توان به بسیج میلیونی مردمی توسط سه رهبر حنبش خاتمی، کروبی و موسوی اشاره کرد. روشنگری و ممارست در انتقال پیام مردم به کشورهای دیگر توسط هنرمندان و ورزشکاران، از یک سو و سازماندهی اعتراضات ایرانی ها در کشورهای دیگر توسط سیاستمداران مستقر در خارج اما وابسته نظام که بسیار نمود خارجی داشت از سوی دیگر به تفکر عدم وجود شرط لازم عدالت در رهبر به دلیل حمایت از یک گروه غیر قابل توجیه که توسط روشنفکرهای سازمانهای طرفدار مانند سازمان مشارکت و یا کارگزاران اشاعه می شد دامن زد. این فعالیت ها که نشان از آغاز یک سازماندهی جدی در تقابل سرکوب اعتراض ها شکل گرفته است به نظر می رسد که با یک سازماندهی مناسب تحت فرماندهی یک سلسه فرماندهان نترس و محبوب مردم ، مجریان این انتخابات را نشانه گرفته است تا حضور خود در نظام را به روزهای اوج خود برگرداند. چند قربانی سیاسی و مردمی مانند کروبی و موسوی و ارائه یک کاریزمای مناسب به مردم همانند خاتمی می توانند کاتالیزوری در این حرکت باشد و می توان از آنها به عنوان حرکت های بعدی این بازی شطرنج یاد کرد. دوستانی که نظریه بالا را می پسندند و از آن دفاع میکنند معتقد هستند که برای اثبات این نظریه کافی است مقایسه ای بین وجه ملی و میزان محبوبیت آقای رفسنجانی قبل و بعد از این سناریو دقت کرد. فردی که به شدت بین مردم به یک سرمایه دار و سیاستمدار منفور معروف بود و نام ایشان کافی بود که بسیاری از طرفداران وی مانند ریس کارگزاران را به پشت میله های زندان بیاندازد تا قشر عظیمی از مردم از آنها روی برگردانند امروز تبدیل به یک حامی بزرگ از ملت و تنها منجی معترضان شده است که می تواند در مقابل تقلبهای گسترده انجام شده توسط طرفداران ریس جمهور ایستاده و نظام را از فروپاشی نجات داده و جمهوریت آن را همیشگی کند. و این سیاست فقط از سوی این ببر پیر ممکن است.
سناریوی توطئه توهم
چند سال پیش مردی در امریکا به قدرت رسید که تصمیم گرفت خاورمیانه کنونی را مبتنی بر سیاسیتهای بلند مدت کشورش به فضای امنی تبدیل کند. ایشان با نام بردن از چهار کشور که سه تای آن در این منطقه بود مستقیما هدف های خود را روشن کرد و می بینیم که در این چند سال اتفاقات بی شماری وقوع یافته که هر کدام یک قطعه از پازل بزرگی ایست که که در نهایت می بایست با حل کردن مشکل اسراییل و فلسطین تکمیل شود. گرجستان با انقلاب مخملی خود از یک سو و پریز مشرف در پاکستان با کودتای نظامی خود از سوی دیگر این دو کشور همسایه ایران را به کشورهای همسوی آمریکا تبدیل کرد. آذربایجان در پی معاملات دریای خزر از روسیه ربوده شد و ارتش و دادگاه قانون اساسی ترکیه نظام اسلام گرایانه خودر ا هر بار سرکوب گرد تا طرفداران لایک اسراییلی و آمریکایی را بر سر قدرت نگاه دارد. عراق و افغانستان که مستقیما به محل تاخت و تاز امریکا تبدیل شد تا با پس گردنی به سوی آمریکا رو کند. لیبی و سوریه تطمیع شدند. یکی از کارهای قشنگ انجام شده جذب کشورهای عربی با حمایت آنها در تقابل عراق و ایران بود. در نهایت با حذف توان گروههای مبارز لبنانی چه به کمک جنگ های مستقیم با اسراییل و چه به کمک انتخابات داخلی لبنان که در نهایت شکست حزب الله را در پی داشت لبنان را به یک کشور بی طرف تبدیل خواهد کرد که مجبور است منافع خود را در نزدیکی با امریکا بیابد. تنها نقطه مجهول ایران بود که نه گزینه نظامی ممکن بود و نه سردمردارن آن راضی به معامله می شدند.
دنیا به سمت یک دهکده جهانی پیش می رفت و همه را با خود می برد. قدرت این رودخانه آنچنان عظیم و قدرتمند است که همسوسازی سیاستهای کشورهای این منطقه را همانند سیلابی غیر قابل کنترل در آن و ایران را شناگری مخالف جهت در این سیلاب می بیند. اما در نهایت در جهت رودخانه به پیش می رود. سالهاست که کشورهای غربی با حمایت این رودخانه این شناگر مغرور را آرام آرام با خود می بردند آنها تصمیم گرفته اند مرده و یا زنده این شناگر را به مقصد نهایی برسانند و ایران همچنان در جهت خلاف شنا می کرد. اما نگرانی های همگی از آن است که این حرکت رو به پشت ممکن است منجر به برخورد با شاخه ای و یا سنگی شود که این اندک توان مقاومت را از وی بگیرد و در نهایت جسد وی را به هدف برساند. پس از سالها اکنون جامعه جهانی فریاد میکنند برگرد و به پشتت نگاهی بیانداز به صخره ها نزدیک می شوی و تنها راه نجات تو شنای ماهرانه بین سنگهای سر راه است. اکنون شناگر ما تلاش میکند تا روبرگرداند که شاید با طی مسیر متفاوت از خواسته های خود راهی برای زنده ماندن بیابد. شناگر ما با تلاش خود در جهت شنای معکوس از سرعت حرکت کاسته است ولی هر گونه برگشت وی را به دام سیلابی خروشان خواهد انداخت که فکر آن منجر به مقاومت می شود.
آنچه که آرزوی تمامی گروه ها، کشورها، رودخانه و دهکده جهانی ایست این است که ایران بتواند به موقع مسیر خود را تغییر داده و تا مقصد به سلامتی شنا کند.
سناریو تقابل انگلیس پیر استعمار و آمریکای گرسنه
آقای هاشمی سالها پیش سعی کرد اخلاق سیاسی را در ایران گسترش دهد. آن روزی که می شد وی را ریس جمهور مادام العمر ایران خواند وی شخصا با این موضوع مخالفت کرد و بسیار سیاستمدارانه حکومت را تحویل ریس جمهور بعدی داد. وی بعد از آن بارها در انتخابات مختلف شرکت کرد و شکست ها و پیروزی های مختلفی را در پرونده خود جمع کرد. تا اینکه در انتخابات قبلی که خود یکی از کاندیدهای اصلی بود مورد تهاجمی قرار گرفت که تا آن موقع در انتخاباتهای قبلی دیده نشده بود. گفته ها حاکی از تقلب در انتخابات بود که با اعتراض کاندیدهایی مانند معین، کروبی و رفسنجانی روبرو شد. اما پاسخ عموم گذشت از آن در راستای حفظ منافع نظام بود تا آنجایی که هاشمی به خداوند پناه برد و کروبی قول داد تا در انتخابات بعدی شب تا صبح بیدار بماند. اما در انتخابات جاری جریان متفاوت بود و با وجود آنکه هاشمی رفسنجانی در انتخابات کاندید نبود مورد تعرض بشیار شدید و علنی ریس جمهور وقت و کاندید برنده شد. دیدگاههای این کاندید نشان از افزایش آرا برای وی به دلیل افشاگری های انجام شده بر علیه رفسنجانی می داد.
اما اگر به عقب تر برگردیم و کمی با دقت بیشتر به اتفاقات بنگریم سر نخ هایی از یک ساختار سازمان یافته مبارزاتی را می توانیم مشاهده کنیم.جلسه با بیش از 600 نطامی سپاهی،روشنگری در حذف 16 افسر ارشد سپاه توسط نظام، بسیج روحانیون قم در راستای ممانعت از تایید مراجع بزرگ از ریس جمهور جدید توسط رفسنجانی نقش وی را از همیشه روشن تر می کند. هر چند تا این لحظه که این خطوط نگارش می شود ایشان هیچ گونه بیانیه رسمی و غیر رسمی نداده است.نقش های مختلفی ماموریتهایی را به عهده گرفته اند که از مهم ترین آنها می توان به بسیج میلیونی مردمی توسط سه رهبر حنبش خاتمی، کروبی و موسوی اشاره کرد. روشنگری و ممارست در انتقال پیام مردم به کشورهای دیگر توسط هنرمندان و ورزشکاران، از یک سو و سازماندهی اعتراضات ایرانی ها در کشورهای دیگر توسط سیاستمداران مستقر در خارج اما وابسته نظام که بسیار نمود خارجی داشت از سوی دیگر به تفکر عدم وجود شرط لازم عدالت در رهبر به دلیل حمایت از یک گروه غیر قابل توجیه که توسط روشنفکرهای سازمانهای طرفدار مانند سازمان مشارکت و یا کارگزاران اشاعه می شد دامن زد. این فعالیت ها که نشان از آغاز یک سازماندهی جدی در تقابل سرکوب اعتراض ها شکل گرفته است به نظر می رسد که با یک سازماندهی مناسب تحت فرماندهی یک سلسه فرماندهان نترس و محبوب مردم ، مجریان این انتخابات را نشانه گرفته است تا حضور خود در نظام را به روزهای اوج خود برگرداند. چند قربانی سیاسی و مردمی مانند کروبی و موسوی و ارائه یک کاریزمای مناسب به مردم همانند خاتمی می توانند کاتالیزوری در این حرکت باشد و می توان از آنها به عنوان حرکت های بعدی این بازی شطرنج یاد کرد. دوستانی که نظریه بالا را می پسندند و از آن دفاع میکنند معتقد هستند که برای اثبات این نظریه کافی است مقایسه ای بین وجه ملی و میزان محبوبیت آقای رفسنجانی قبل و بعد از این سناریو دقت کرد. فردی که به شدت بین مردم به یک سرمایه دار و سیاستمدار منفور معروف بود و نام ایشان کافی بود که بسیاری از طرفداران وی مانند ریس کارگزاران را به پشت میله های زندان بیاندازد تا قشر عظیمی از مردم از آنها روی برگردانند امروز تبدیل به یک حامی بزرگ از ملت و تنها منجی معترضان شده است که می تواند در مقابل تقلبهای گسترده انجام شده توسط طرفداران ریس جمهور ایستاده و نظام را از فروپاشی نجات داده و جمهوریت آن را همیشگی کند. و این سیاست فقط از سوی این ببر پیر ممکن است.
سناریوی توطئه توهم
چند سال پیش مردی در امریکا به قدرت رسید که تصمیم گرفت خاورمیانه کنونی را مبتنی بر سیاسیتهای بلند مدت کشورش به فضای امنی تبدیل کند. ایشان با نام بردن از چهار کشور که سه تای آن در این منطقه بود مستقیما هدف های خود را روشن کرد و می بینیم که در این چند سال اتفاقات بی شماری وقوع یافته که هر کدام یک قطعه از پازل بزرگی ایست که که در نهایت می بایست با حل کردن مشکل اسراییل و فلسطین تکمیل شود. گرجستان با انقلاب مخملی خود از یک سو و پریز مشرف در پاکستان با کودتای نظامی خود از سوی دیگر این دو کشور همسایه ایران را به کشورهای همسوی آمریکا تبدیل کرد. آذربایجان در پی معاملات دریای خزر از روسیه ربوده شد و ارتش و دادگاه قانون اساسی ترکیه نظام اسلام گرایانه خودر ا هر بار سرکوب گرد تا طرفداران لایک اسراییلی و آمریکایی را بر سر قدرت نگاه دارد. عراق و افغانستان که مستقیما به محل تاخت و تاز امریکا تبدیل شد تا با پس گردنی به سوی آمریکا رو کند. لیبی و سوریه تطمیع شدند. یکی از کارهای قشنگ انجام شده جذب کشورهای عربی با حمایت آنها در تقابل عراق و ایران بود. در نهایت با حذف توان گروههای مبارز لبنانی چه به کمک جنگ های مستقیم با اسراییل و چه به کمک انتخابات داخلی لبنان که در نهایت شکست حزب الله را در پی داشت لبنان را به یک کشور بی طرف تبدیل خواهد کرد که مجبور است منافع خود را در نزدیکی با امریکا بیابد. تنها نقطه مجهول ایران بود که نه گزینه نظامی ممکن بود و نه سردمردارن آن راضی به معامله می شدند.
دنیا به سمت یک دهکده جهانی پیش می رفت و همه را با خود می برد. قدرت این رودخانه آنچنان عظیم و قدرتمند است که همسوسازی سیاستهای کشورهای این منطقه را همانند سیلابی غیر قابل کنترل در آن و ایران را شناگری مخالف جهت در این سیلاب می بیند. اما در نهایت در جهت رودخانه به پیش می رود. سالهاست که کشورهای غربی با حمایت این رودخانه این شناگر مغرور را آرام آرام با خود می بردند آنها تصمیم گرفته اند مرده و یا زنده این شناگر را به مقصد نهایی برسانند و ایران همچنان در جهت خلاف شنا می کرد. اما نگرانی های همگی از آن است که این حرکت رو به پشت ممکن است منجر به برخورد با شاخه ای و یا سنگی شود که این اندک توان مقاومت را از وی بگیرد و در نهایت جسد وی را به هدف برساند. پس از سالها اکنون جامعه جهانی فریاد میکنند برگرد و به پشتت نگاهی بیانداز به صخره ها نزدیک می شوی و تنها راه نجات تو شنای ماهرانه بین سنگهای سر راه است. اکنون شناگر ما تلاش میکند تا روبرگرداند که شاید با طی مسیر متفاوت از خواسته های خود راهی برای زنده ماندن بیابد. شناگر ما با تلاش خود در جهت شنای معکوس از سرعت حرکت کاسته است ولی هر گونه برگشت وی را به دام سیلابی خروشان خواهد انداخت که فکر آن منجر به مقاومت می شود.
آنچه که آرزوی تمامی گروه ها، کشورها، رودخانه و دهکده جهانی ایست این است که ایران بتواند به موقع مسیر خود را تغییر داده و تا مقصد به سلامتی شنا کند.
سناریو تقابل انگلیس پیر استعمار و آمریکای گرسنه
پریروز روزی بود که تمام خیابونها رو رنگ سبز گرفته بود و به هر کی می رسیدی می گفت می خوام به سید رای بدم اما شبش معجزه ای شد و یکی از مهره های حلقه دوم تونست 62 درصد رای ملت رو برای خودش از صندوق ها در بیاورد. ... در هر صورت سید سبز پوش نپذیرفت و فریاد زد که آهای مردم تقلب شده ... هر دو طرف ریختن تو خیابونها و دوستدارهای سید خیابونها رو بستن و اتوبوسها رو آتیش زدن و افراد حلقه دوم هم اونها رو گرفتن و کتک زدن. به نظر می رسید شور و شوق عجیبی که قبل از انتخابات مبنی بر طرفداری از نماینده حلقه های قدرت موجود شکل گرفته بود آن چنان تمییز و با شعور بالایی انجام شده که مثل این که تمام این حرکت زیبا یک شوی تلویزیونی است اما اینطور نبود و مردم با حضور 85 درصدی خودشون در انتخابات ثابت کردند که فرهنگ مردم ایران زمین بالاترین نمونه موجود است. افسوس که هنوز ساعاتی نگذاشته بود که با اعلام عدم پذیرش اکثر کاندیدها درگیریها به خیابانها کشیده شد. می گویند قرار بود که مردم رو با نمایش های تلویزیونی عصبانی کنن تا بریزن تو خیابونها و بعد به اسم اونها بریزن تو خونه رفقای سید و همه رو ببرن اونجایی که عرب نی انداخت. در ضمن بهترین فرصت برای این بود که مهره هایی که این سناریو رو قبول نداشتن رو با این رفقا ببرن تو همون نیستان. همین هم شد خیلی ها رو شبونه گرفتن و بستن و بردن. موند یه ملت سبز آویزون که تیمش باخته و مربی ها و کاپیتانشو از استادیوم بیرون کرده بودن و همه ریختن دارن اتوبوس ها رو آتیش می زنن و باید جمع بشن که مطمئنا می شن. این ها همونهایی هستن که سرشون یه کلاه بزرگ رفت و تو اتاق تجمیع همه چی عوض شد و خروجیش شد برد و برد وبرد برای راستی های تندرو و باخت و باخت و باخت برای چپی های معتدل. مردم هم که مردن و نمی تونن یادشون بمونه که چه رای بدن و چه رای ندن ثمره اش یه کلاه بوقیه....
خوب که چی؟
به کودتای سال 1332 دقت کنید. ایران سهم استعمار پیر بود که با یک کودتای آمریکایی به آمریکا تحویل شد و این پیر استعمار را خشمگین گذاشت تا آن را در انقلاب اسلامی جبران کند. و امروز آمریکا خیلی کلیشه ای همان رفتار قدیمی خود را تکرار می کند تا بتواند سهم خود را پس بگیرد.
خوب که چی؟
به کودتای سال 1332 دقت کنید. ایران سهم استعمار پیر بود که با یک کودتای آمریکایی به آمریکا تحویل شد و این پیر استعمار را خشمگین گذاشت تا آن را در انقلاب اسلامی جبران کند. و امروز آمریکا خیلی کلیشه ای همان رفتار قدیمی خود را تکرار می کند تا بتواند سهم خود را پس بگیرد.
دقت شود هیچ یک از سناریو های بالا مورد تایید رسمی هیچ نهاد و یا گروهی نبوده و نویسنده هم کوشش کرده تا با شنیدن تفسیرهای موجود و مکتوب کردن آنها جنبه دیگری از فضای ذهنی و انتخاباتی موجود را در خاطره ها نگاه دارد.
موشه
نسخه دوم
31 خرداد 88
نسخه دوم
31 خرداد 88
Comments
Post a Comment