Skip to main content

رد شیفت



مدتها بود که نمی فهمیدم این که می گن دنیا داره بزرگ می شه یعنی منبسط می شه یعنی چی!!! تا این که یه مقاله نسبتا قدیمی خوندم که هرچند که بیشتر به مسایل از دیدگاه فیزیکیش نیگاه می کرد اما تونست یه سئوال همیشگی رو برام پاسخ بده.

قبلش بگم این که دنیا داره منبسط می شه اصلا برام مهم نبود چون نمی تونستم ببینمش، حسش کنم، و یا حتی عواقب و تاثیراتشو درک کنم. این مثل اینه که یه موضوعی بود و نبودش واست یکی باشه. اما این که همه به همین راحتی می گفتن آره دنیا داره منبسط می شه و همچین قیافه حق به جانبی هم می گرفتن مثل این که خودشون دارن دنیا رو باد میکنن برام عجیب بود. حس بدی بود که فکر کنی که اندازه بقیه نمی فهمی! اما بعدا به این نتیجه رسیدم همونطور که برای من خود فهم بزرگ شدن دنیا اونقدر مهم نبود برای دیگرون هم بعضی سئوالها خارج از دایره کنترل ذهنیشون قرار می گیره و ترجیح می دن بهش فکر نکنن. مثلا این که انیشتین چی گفته برای خیلی ها تو خیابون مهم نیست اما چون انیشتین گفته پس فعلا می پذیرینش هرچندکه برای کسی که فردا امتحان فیزیک داره و یا اون دانشمندی که یه عمر فاصله ستاره ها رو اندازه گرفته می تونه خیلی مهم باشه.

بعد که احساسم نسبت به خودم بهتر شد به خودم اجازه دادم که از خودم سئوال بپرسم و نتیجه اش این شد که خودمو رو هر موضوعی سئوال بارون کردم! هرچند خسته کننده و انرژی بر بود اما بعضی وقتها جواب می داد و این مورد هم از اون مواردی بود که به این نتیجه رسیدم که انتخاب یه سئوال صحیح نسبت به شرایط مهمتر و مفید تر از پیدا کردن یه پاسخ صحیح به یه سئوالی باشه که می شه از قبل پذیرفتش!


این که دنیا داره بزرگ می شه یعنی چی؟
بعد چرا داره بزرگ می شه؟
از کجا فهمیدیم که داره بزرگ می شه؟
چه فرقی برای من و تو داره؟
چه فرقی برای بشریت تو کل عمرش داره و از این مدل سئوالها؟

تو این مقاله سعی می کنم به این سئوالها به زبون خودم جواب بدم.


من دوست دارم هرچیزی رو با مقیاسش بسنجم. مثلا یه کیلو آرد سفید بی اهمیت تر از یه گرم کوکائینه. خوب طول و سطح و حجمو هم می شه با متر کیلومتر و سال نوری و این حرفها اندازه گرفت. برای اندازه گیری تفاوت دو تا طول یا سطح یا حجم به سادگی یکی رو از یکی دیگه کم می کنیم میگیم مثلا کره زمین از ستاره خورشید کوچیکتره! اما این مفهوم ساده رو برای اندازه گیری میزان افزایش حجم کیهان نمی شه استفاده گرد!! اگه یه چیزی بزرگ بشه چون به همون نسبت هم مقیاسمون داره بزرگ می شه پس در حقیقت هیچی بزرگ نشده!!! اینجاست که باید بیاییم یه مقیاس هم برای مقیاسمون تعریف کنیم. 
تقریبا همه روزه همه این کارو میکنن مثلا اگه چهار تا پیکسل فضایی رو می شه تو یه جعبه جا داد اگه دنیا هم بزرگ بشه باز همون چهارتا رو می شه توش جاداد. ما کامپیوتری ها خوب این موضوع رودرک میکنیم. یه مانیتور 24 اینچ همونقدر تصویر بهمون نشوون می ده که ی مانیتور 22 اینچ با همون رزولوشن!

حالا بیایین مقیاس رو اونوری تعریف کنیم یعنی جای این که پیکسل رو یه مقیاس وابسته به اینچ تو مانیتور ها بکنیم بگیم مقیاسمون یه بسته حجمی تو فضاست که توش می تونه یه مانیتور چهار اینچ قرار بگیره. این بستمون به هیچ چیزی تو این دنیا ربط نداره. نه به فهم من و تو از قوانین فیزیکی و یا مفاهیم فلسفی مربوطه و نه به بزرگ شدن و گوچیک شدن و تند شدن و کند شدن دنیا. یه بسته کاملا انتزاعی که می شه فضا رو اندازه گیری کرد و مثلا گفت در همین زمانی که من این متنو می نوشتم کره زمین مثلا صد میلیون مانیتور اندازه اشه!!!

از وقتی که من دارم می نویسم و تا وقتی که تو داری می خونی فکر نمی کنم اندازه زمین تغییر خاصی بکنه و همون کمربند 40 هزار کیلومتری خودشو خواهد داشت. و از هر گی بپرسی اندازه زمین تو چند روز یا چند ماه یا چند سال عوض می شه می گه نه و همون چهل هزار کیلومتره!

 اما پذیرش این که  دنیا داره منبسط می شه نوع نگاه رو تغییر می ده. اگه کمربند زمین هنوز همون چهل هزار کیلومتره پس بزرگتر نشده، اما این جاست که مقیاس مانیتوری ما اعلام می کنه زمین احتمالا جای صدمیلیون مانیتور الان باید چند صد بیلیون مانیتور باشه!!!! راستش هنوز فهم درستی از میزان انبساط دنیا ندارم و نمی دونم چقدر تقریب زدم اما می دونم دنیا داره بزرگ می شه و حتی خیلی ها بر این باورن که سرعت بزرگ شدن دنیا از سرعت نور هم بیشتره!!! تو مقاله های بعدی اینو بیشتر توضیح خواهم داد چون می دونم دارن آزمایشاتی میکنن تا اندازه واقعی تری از انبساط دنیا رو ارائه کنن و منم در اسرع وقت بهش خواهم پرداخت.

خوب با این مقیاس می شه گفت زمین بزرگتر شده! 

خوب چرا داره بزرگ می شه سئوال سخت تریه!! ولی جوابش خسلی آسونه!! نمی دونیم! شاید به خاطر این که تو بینگ بنگ یه چیزی ترکیده و حالا داره باد می شه!! ولی هنوز جواب درست حسابی براش ندارم. این که از کجا فهمیدیم که دنیا داره بزرگ می شه برای من جال تر از بقیه سئوالهاست.

خوبیش اینه که نور با طول موج متفاوت رنگ های متفاوت داره و می شه تفاوتش رو دید و حس کرد. و به کمک این پدیده دانشمندها مدتهاست دارن یه سری آزمایش های عجیب غریب می کنن و تو یکی از این ها که به آزمایش های داپلر معروفه فهمیدن که طول موج وقتی که منبع به سمت بیینده حرکت میکنه بیشتر و متمرکز تر می شه و بر عکس وقتی که از منبع دور می شیم موج ها کش می آن و بازتر  می شن و طول موج کمتر می شه. نمودارهای رنگی بسیاری از سیاره ها نشون داد که که بخش قرمز هی کم و زیاد می شه!!!! یعنی طول موج نور هی داره کم و زیاد می شه و سیاره هی دور و نزدیک می شه. منطقیه چون داره دور خورشیدش می چرخه.



اما این به تنهایی سرنخی از انبساط دنیا رو به ما نمیده، اما اگه بشه میزان تغییر طول موج رو برای یه ستاره که خیلی خیلی دور از ماست اندازه گیری کرد می شه گفت که اندازه ردشیفت چقدره و دنیا چقدر بزرگ شده!! در حقیقت می شه دور و نزدیک شدن ستاره رو تقریب صفر زد در مقابل تغییر مکان سیاره در اثر انبساط حجمی دنیا و برا اساس اون پارامترهای دیگه مثل سرعت و مسافت رو محاسبه کرد.

 اینطوری شد که فهمیدیم دنیا داره بزرگ می شه!!!

چه فرقی برای من و توداره؟ خوب آدمهای متفاوت سلایق متفاوتی دارن. فعلا این موضوع برای من یه سرگرمی حساب می شه و ممکنه برای تو هیچ فرقی نکنه!! اما برای بشریت چه فرقی داره! می تونه خیلی فرق داشته باشه! اینجاست که می تونه انبساط دنیا با خودش مسایلی رو مطرح کنه که باید براش جواب پیدا کرد. مثلا انرژی انبساط از کجا می آد؟

اگه ربطش بدیم به بیگ بنگ و این چیزها باید برگردیم و ببینیم که قبلش چی شده و مفهوم زمان رو انتزاعی تر از تعاریف فعلیش ببینیم و بعدهای مختلف رو تعریف کنیم و .... اما اگه بخواهیم علمی تر بررسیش کنیم باید جور دیگه ای به موضوع نیگاه کنیم.

 می گن کوانتم توسط فرمولهای بین اتم و مولوکول رو توسعه بده و نیوتون رو زمین تونست مکانیک کلاسیک رو پایه گذاری کنه و انیشتین هم تونست فاصله کاری کنه که موشکها بتونن برن فضا، همهشون به نوعی گرانش بین اجرام رو توصیف می کردند اما به نظر می رسه هنوز کسی نتونسته با قاطعیت گرانش رو تو مقیاسهای کیهانی تبیین کنه. مثلا ممکنه اون گروهی که به نظریه ترمیم شده گرانش اعتقاد دارند  ثابت کنند که می شه بدون جرم و انرژی هم گرانش تولید کرد که می تونه آعازی برای تغییر خیلی از مفاهیم موجود فیزیکی باشه. که در اون صورت می تونه مسیر  علم و تکنولوژی و در نهایت جهت توسعه بشریت رو تفییر بده.

Comments

Popular posts from this blog

اکانت 512 داتک رو می خوام پس بدم جاش 256 پارس آنلاین بگیرم

امروز نغمه یه خاطره از آریشگاهی که رفته بود تعریف کرد اینجوری گفت: آرایشگر اول: دیدی بچه گی های بن رو از اولشم پدر سوخته بود. حیوونکی تیر خورد آرایشگر دوم: اره دیدم من از اول هم ازش خوشم نمی اومد همه که مایکل نمی شن آدم عاشقش بشه آرایشگر اول: نه بابا مایکل خیلی جوجه است، من تونی رو دوست دارم البته نقش قبلیشو الان از قیافه باریشش خوشم نمی آد. آرایشگر دوم: تونی بد نیست اما جک باور خیلی مرد تره آرایشگر سوم: شما هم خودتونو کشتید با این سریالهای آبکی خارجی هیچکدومش جومونگ نمی شن آدم احساسو تو صورتش می بینه آرایشگر دوم: بابا بیخیال تو چقدر جوادی تونی رو با جومونگ مقایسه میکنی آرایشگر سوم: می دونم شما گشنه مرده ها سریال 24 و لاست و پریزن بریک هستین اما هنوزم می گم جومونگ با حال تره. شده خودتون یه قسمتشو از دست بدین. مثل اینه که، این من بودم که دیشب قرار دوست پسرمو برای دیدن سریال جومونگ کنسل کردم. بقول خارجی ها بلا بلا بلا ... می خواستم بگم ایرانی هرچی نداشته باشن به برکت این بی کپی رایتی تمام سریال هی معروف دنیا رو شیش تا شیش تا باهم دیدن. اونم چقدر به روز. من آخرین قسمت لاست رو چند روز پیش ...

سرگذشت گوتی گوتی، ققنوس استرالیایی

از روزی که خورشید تابیدن رو شروع کرد و اولین باری که ماه شب رو روشنایی بخشید، قصه تاریکی ها آهسته آهسته به فراموشی سپرده شد. گوتی گوتی هیچ وقت فراموش نمی کرد که دنیای تاریک چقدر دلخراش و افسرده بود. حتی او که سر منشاء تمام خوبی ها و خوشی ها بود از تنهایی غمگین بود. به جز تاریکی چیزی ندیده بود و حس نکرده بود. قرنها و شایدم هزاره ها با خودش صحبت می کرد اما هیچ وقت نتونسته بود به اون دور ترها که دنیای روشنی هاست سفر کنه. حتی نمی تونست حدس بزنه نور چیه و روشنی یعنی چی! رنگ چیه و چه فرقی بین دور و دور تر وجود داره. اما می دونست و می خواست که خونه اشو، جایی که بهش تعلق داره رو،  به جز توپهای گردی که برای حس بهترخودش با تصاویر رشته کوههای سربه فلک کشیده نقش زده بود رو با چیز دیگه ای آذین کنه. چیزی که با دیدنش وجودش سرشار از عشق و لذت بشه و دلش رو پرکنه. تصمیم گرفت چیزی بسازه که با داشته هاش فرق کنه. اول مقدس ترین فضای موجود تو این گیتی رو انتخاب کرد و بعد سر منشا تمام نورهای دنیا رو توش کاشت. دلش چیزی می خواست که از تاریکی هزاران برابر بهتر باشه. اما روشنایی بیش از حد ا...

مژگان خواهری که زود رفت اما یادش موندگار شد

صبح که از خواب پاشدم، قبل از این که لیوان رو بذارم تو این نسپرسو های تقلبی قهوه درست کن  و با التماس یه قهوه آبکی بگیرم، یه نگاهی به آسمون کردم. نارنجی بود. هرچند نارنجی رنگ مورد علاقه من بود اما این بار مثل این که واقعا دنیا داشت غم گریه می گرد. آتیش سوزیهای اطراف سیدنی اونقدر به شهر نزدیک شده بودن که دودش رنگ آسمون رو عوض کرده بود . داشتم به این فکر می ک ردم که امروز وقتشه استاتوسمو (status) تو فیس بوک عوض کنم. دقیقا یادم نمیاد کی، اما نوشته بودم من نارنجی هستم و هیچ وقت احساس نکردم که لازمه تغییرش بدم. شاید به خاطر این که هنوز نارنجی رو دوست داشتم و یا این که خودم سخت تغییر می کنم ! قهوه رو برداشتم و رفتم طبق عادت نشستم پشت میزم و کامپیوترمو روشن کردم، اما شروع کردم به چک کردن ایمیل هام تو موبایل! زود بود نغمه بهم زنگ بزنه، اما خودش بود. تو دلم گفتم شاید چیزی یادش رفته بگه. اما صداش نگران بود و گفت به افشین پسرخاله ات زنگ بزن مثل این که برای مژگان، پدرام و بچه ها اتفاقی افتاده . چند دقیقه بعد داشتم تو اینترنت عکس هواپیمای تیکه تیکه شده بوئینگ ۷۵...