از بین لفافه های پیچ در پیچ فیبرهای نوری خبری رسید که باز از آنسوی دریای لاجوردی می گفت ...
می گفت باید به جنوب های دوردست بری ...
می گفت چند سال انتظار نتیجه داد و امروز وقت فریاد دوباره ای ایست ...
اشک دوستان بسیاری راه افتاد ...
و
من نمی دانم که امروز خوشحالم و یا غمگین
امروز دلم می خواست اون درخت توت قرمز حیاط وسطی مادر بزرگ بود
تا از همه جا فرار می کردم و روی شاخه سمت چپی آرسن اوپن می خوندم
نمی دونم جایی که می رم واقعا درختی برای من هست
یا نوشته هامو کسی می بینه و می خونه
تنها امیدوارم هر چند دلنگران
ویزای استرالیام بالاخره اومد...
موشه
امروز
امروز
pas belakhare raftani shodi raees . mobarake omidvaram ba deli khosh berio onja betoni karo kasebi ra bendazi .. be kangoroha salame mano bereson
ReplyDelete