Skip to main content

Posts

Showing posts from June, 2009

روزی که ناامید بشم اینجوریی می شه

دیشب خواب دیدم که صبح که از خواب پاشدم یه چند دقیقه ای دارم به این فکر کنم که کدومش درسته؟ دیروز دوتا از دوستام می گفتن که به موسوی رای نداده بودن و احتمال تقلب رو کم می دونن. یکیشون به رضایی رای داده بود و یکی دیگه اشون به احمدی نژاد. حالا که یکم آب ها از آسیاب افتاده و اون جو گرفتگی خیابونی که از خاصیت همه ما ایرانی هاست از سرمون افتاده می شه یکم راحت تر به قضیه نگاه کرد، تحلیل کرد و عمل کرد. اما صبح که تو تخت خواب داشتم غلط می زدم و قیافه اون دختر بدبخت رو بیاد آوردم احساس کردم که گناهکارم و من هم تو کشته شدن اون بدبخت مقصر بودم حتی اگر تا امروز برای یک بار هم که شده به خیابون نرفتم. اما داشتم فکر می کردم خیابون ریختن و تظاهرات راه انداخت که مهم نیست مهم اینه که جوری فکر نکنیم که تاثیر فکرمون تو عملمون جوی بسازه که بعدش تو همون جو گیر کنیم. فکر میکنم داریم اشتباه می ریم جلو ... از کسی مثل رفسنجانی که دیروز برامون قانون نوشت انتظار داریم قانون رو پاک کنه و از موسوی که 20 ساله حرف نزده انتظار داریم داد بزنه. از کروبی انتظار داریم که شیخی باشه که برامون آزادی بیاره. از دختری که از سر ...

سناریوهای چهارگانه

در متن زیر به توضیح چند نظریه از دوستان و آشنایان می پردازم که به روشن سازی دلایل رفتارهای چند سناریوی موازی و در جریان کمک می کند. ابتدا به تشریح نظریه مادر این سناریو ها می پردازم. نظریه تقابل حلقه های قدرت مملکت ما در سال 1357 انقلاب کرد و عده ای دور هم جمع شدن و یه مردی معروف به امام رهبریشونو به عهده گرفت و به کمک مردم کارهای بزرگی کرد. رژیم وقت رو فراری داد نظام جدیدی رو پایه ریزی کرد، با بهره گیری از رفراندوم تعریف بنیان های راه اندازی یک دولت متفاوت را شکل داد، قانون اساسی جدید را نوشت و بازنویسی کرد و .... مدیران نظامی، اجرایی، سیاسی فرهنگی از یک سو و حامیان ایشون از سوی دیگر به تدریج و با بهره گیری از امکانات موجود به ثروت و توانهای موضوعی خود افزودند به پشتوانه این مرد بزرگ به تدریج قدرت گرفتن و به حلقه زدن به دور ایشون گروهی را شکل دادند که امروز از آنها به عنوان حلقه قدرت اول یاد می کنند. این گروه خود از جناح های راست و چپ و احزاب واقعی و نمایشی تشکیل شده بود و گروهی خودی و بیخودی را نوع دیگری از مرز بندی می شناختند. جنگ نیز به استحکام و ساطمان این گروه کمک بیشتری میکند و...

دنیا یه کامپیوتر بزرگه که تو یکی از سلولهای حافظه اش هستی

نمی دونم دنیا اونقدر کوچیکه که ما تو قاصدک اون فبل کارتونی زندگی می کنیم و یا ا ونقدر بزرگ که اگه تو کمدمون یه دنیای دیگه جا بدن زیاد تعجب نمی کنیم آخه تو فیلم بلک من قبلا دیدیمش. اما جالبه اگه بشنوین که بهتون می گم که شما مثل یه سری گلبول سفید و قرمز می مونین که بعضی موقع ها تو جاده هایی که باید سفر کنین حرکت میکنین و بعضی مواقع اشتباهی تو خاکی می رین. خوب نتیجه اش می شه یه سری جنگ بین سلولهای سالم و دیونه ...همون موقع است که بهتون می گن که سلولهای سرطانی. یعنی دنیاتون سرطان داره. اما مگه مهمه حالا دوتا ماشین هم بره تو خاکی خیلی ها اصلا نمی فهمن که دوتا ماشین تو خاکین. اصلا ماشین که هیچ اگه با موشک هم برین تو دیوار خیلی ها خبر دار نمی شن. حتی اگه یه سری دیوونه بریزن تو مغازه ها چند صد نفری رو هم بکشن آدمهای کمی در جریان قرار می گیرن. نهایتش می شه جنگ جهانی دوم که کسایی پیدا می شن که هولوکاست رو فراموش کردن و کلی هم طرفدار دارن. اون که هیچ اگه دقت کنی می بینی جنگ ایران و عراق یا حمله به سومالی و افغانستان و عراق هم بزودی فراموش می شن همونطور که کشورگشایی های اسکندر و کوروش فراموش شدن. ...