سلام
چی بگم که دلم خیلی گرفته ..
- امروز با شدو دعوام شد.
- تو بازی ایکاریم بن شدم.
- تو سایتی که داشتم می نوشتم بدجوری گیر کردم.
- تویترو کلا گذاشتم کنار جاش تو فیس بوک بیشتر می نویسم.
- هیچ کدوم از نامزدهای ریاست جمهروی رو دوست ندارم.
- حال بازی کردن ندارم.
- حال فیلم یا سریال دیدن هم ندارم.
- بیرون رفتنم نمی آد.
- تلفن زنگ زدنم نمی آد.
- حتی حوصله دعوا کردن هم ندارم.
- دلم می خواست الان 6 تا آبجو تگری داشتم که ندارم.
- دلم می خواد یه سیگار برگ خوشبو بدون طعم داشتم که ندارم.
- دلم می خواست نغمه بیدار بود و کنارم نشسته بود و نازمو می کشید که خوابه.
- دلم می خواست واسه خوابیدن لازم نباشه برم چراغو خاموش کنم.
- پرسپولیس، سایپا و استقلال باختن. به درک ...
- و دیگر هیچ
شب بخیر
یادم افتاد واسه چی اومد سراغ بلاگ می خواستم این شعر قشنگ رو از یکی از همراهان خوبمون تو فیس بوک بنویسم:
ما مقدس آتشی بودیم ، بر ما آب پاشیدند
آبهای شومی و تاریکی و بیداد
آتشی که آب می پاشند بر آن ، می کند فریاد
من همان فریادم ، آن فریاد غم بنیاد
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد ، این از یاد
کآتشی بودیم بر ما آب پاشیدند
دوباره شب بخیر
گل نازنینم
ReplyDeleteنبینم دلتنگ باشی
کاشکی بیدار بودم کلی نازتو می کشیدم