امروز داشتم فکر می کردم که چرا زمین باید گرد باشه؟ چرا کله های ما مکعبی نیستن و یا سکه ها رو گرد می سازن. به این نتیجه رسیدم که خودشون دلیل گرد بودنشونه. نه اینجوری نیگاه نکنین خوب اینجور فکرها فقط می تونه تو کله های گردی مثل کله من تراوش کنه و دلیلشم اونه که تو اینجور کله هاست که فکرها مجبور رو دیواره هاش سر بخورن بریزن پایین. بگذریم ... راستش یه بار دیگه می خوام در باره اون داستان همیشیگی بنویسم. چند وقت پیش بود یه فیلم دیدم به اسم هایپر کیوب ی همون مکعب چهار بعدی... سعی کرده بود نشون بده که اگه یه بعد بالاتر نشسته بودیم ولی امکاناتمون در حد یه مکعب کوچولو بود دنیا رو چه جوری می دیدیم. ایده اشو دوست داشتم هرچند تفکرشو دوست نداشتم چون نه اونقدر اخلاقی بود که اونقدر به کشتن فکر نکنه و نه اونقدر فلسفی بود که سعی کنه دنیا رو بزرگتر از اونی که هست ببینه. خیلی کوچولو فکر می کرد و آدمهایی مثل من از فشاری که هوای تو این مکعب بهشون می آورد رو اذیت می کرد و حتی بعضی موقع ها حس می کردم دارم بالا می آرم. دنیای اونیه مکعب ساده بود اما دنیای من یه گردی بزرگ بدون هیچ گونه مرزیه. می دونی فرقش چیه ...
سلام اينجا اتاق شخصي منه و فقط براي دل خودم خواهم نوشت مخصوصا چيزهايي رو كه دوست دارم كسي نشنفه و نخونه ...