Skip to main content

Posts

Showing posts from March, 2010

تنها چیزی که منو ایرانی نگه داشته و احتمالا ایرانی نگه خواهد داشت

نمی دونم چرا دنیا اینقدر خشن شده؟ امروز همه رهبران دنیا چه اونهایی که دوسشون داشتیم و چه اونهایی رو که عامل مصیبت ها مون می دونیم حرف زدند. یکی از کار مضاعف و یکی از استقامت گفت یکی ایران رو اونقدر کوچک کرد که حتی قایقی هم براش بزرگ بود، یکی خواست که بریم و فرهنگشونو غنا ببخشیم و یکی تهدید کرد که ایران بزرگترین نگرانی در براندازی کشور دیگری است. حتی حافظ هم با ما خوب نبود و آینده رو در هجر و سختی می دید. اما هنوز من تو همین کشور پشت یک صندلی ناراحت روبروی یه کامپیوتر نصفه نیمه و با یه اینترنتی که از هشتاد تا فیلتر رد می شه که تا شاید بتونم ته مونده های اون چیزهایی رو که از فیلتر گذشته و شانس آوردیم دیگرون تحریم نکردن رو ببینم و بنویسم. دلم می خواست بنویسم چقدر ناراحتم که ایرانیم اما ته دلم می گه این از همون آزمایشهای عجیب و غریبی که خدا برای آدمها ترتیب داده تا سرشون گرم شه و نفهمه که چند وقته خدا فراموش کرده تا به این بنده بیچاره خودش نگاه کنه. باز ناراحت تر می شم و باز می آم بگم که من ایرانی نیستم اما نمی شه هنوز ته دلم می ترسم که وای دیگرونی که هیچ وقت نوشته هامو نخواهند خوند چی می ...

می گفت باید به جنوب های دوردست بری ...

از بین لفافه های پیچ در پیچ فیبرهای نوری خبری رسید که باز از آنسوی دریای لاجوردی می گفت ... می گفت باید به جنوب های دوردست بری ... می گفت چند سال انتظار نتیجه داد و امروز وقت فریاد دوباره ای ایست ... اشک دوستان بسیاری راه افتاد ... و من نمی دانم که امروز خوشحالم و یا غمگین امروز دلم می خواست اون درخت توت قرمز حیاط وسطی مادر بزرگ بود تا از همه جا فرار می کردم و روی شاخه سمت چپی آرسن اوپن می خوندم نمی دونم جایی که می رم واقعا درختی برای من هست یا نوشته هامو کسی می بینه و می خونه تنها امیدوارم هر چند دلنگران ویزای استرالیام بالاخره اومد... موشه امروز